جدول جو
جدول جو

معنی لجن زار - جستجوی لغت در جدول جو

لجن زار
زمین پرگل و لای که پا در آن فرو برود
تصویری از لجن زار
تصویر لجن زار
فرهنگ فارسی عمید
لجن زار
(لَ جَ)
باتلاق. گل و لای فرورونده که باطلاق گویند
لغت نامه دهخدا
لجن زار
جایی پر از لجن که پا در آن فرو رود باتلاق
تصویری از لجن زار
تصویر لجن زار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
جایی که چمن در آن فراوان باشد، زمینی که در آن چمن کاشته باشند، مرغزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شن زار
تصویر شن زار
زمینی که در آن شن بسیار باشد، ریگ زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن مال
تصویر لجن مال
به لجن کشیده شده، آنکه یا آنچه لجن مالی شده، کنایه از بدنام و بی آبرو شده
فرهنگ فارسی عمید
(تِ جِ)
دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 45 تن سکنه دارد. آب آن ازلگونی و تجرود هراز و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو، دربلوک لیت کوه، یکی از بلوک هشتگانه آمل دو قریه بنام تجن جار و تجن جار لاریجان ذکر گردیده است. رجوع به بخش انگلیسی این کتاب ص 113 و ترجمه وحید ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز:
بیا ساقی ای نوبهار طرب
ز نخل قدت برگ و بار طرب
بیاد گل آن چمن زار فیض
بده لاله گون جام سرشار فیض.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق:
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(شِ)
رمله. جداله. زمین پر از شن. ریگزار.
- شن زار خان باکی قوم، جائی در ساحل شرقی بحر خزر.
- شن زار قزل قوم، در مغرب بلخان کوچک ازنواحی شرقی بحر خزر
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن. آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) :
شهریاری که خلاف تو کند زود فتد
از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز.
فرخی.
از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید
از پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار.
فرخی.
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه بگلزار ندیده ست و سمن زار.
منوچهری.
بسمن زار درون لالۀ نعمان بسیار
چون دوات بسدین است خراسانی وار.
منوچهری.
زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون
بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد.
سوزنی.
کو تذروان بزم و کوثر جام
کز سمن زار بشکفد گلزار.
خاقانی.
خوابگهی بود سمن زار او
خواب کن نرگس بیدار او.
نظامی.
عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح
نی در کناریار سمن بوی خوشتر است.
سعدی.
روان گوشه گیران راجبینش طرفه گلزاری است
که برطرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
سمن زار گشته دیار سلاحف
چمنزار گشته وجار ثعالب.
حسن متکلم
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمن زار
تصویر سمن زار
جایی که در آن سمن بسیار روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مال
تصویر لجن مال
آنکه یا آنچه بلجن مالیده شده، تهمت نهاده بدنام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن مال
تصویر لجن مال
((لَ جَ))
آن که یا آن چه به لجن مالیه شده، بدنام شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
((چَ مَ))
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شن زار
تصویر شن زار
((ش))
بیابان پر شن
فرهنگ فارسی معین
باتلاق، منجلاب، مرداب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدنام، رسوا، متهم، ننگین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رملزار، رملستان، ماسه زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع لیتکوه آمل، نی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای کجور نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی